82

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

گذشتن یک ماهو و خورده ای از جریان زندگی مشترک...
حس خوب مستقل شدن! خانوم خونه بودن! بوسه های 5 صبح موقع رفتن سر کار و منتظر بودن های دم غروب!
اولین خرید های خونه! اولین استقبال! اولین برگشتن از تفریح به خونه ی مشترک! وقتی واسه اولین بار از زبونش بشنوی لحظه شماری میکنه تا کارش تموم بشه و بیاد خونه! اولین مهمونی رفتن ها! اولین مهمونی دادن ها!داشتن کلی بغض و اه و فغان تو هفته های اول به خاطر دوری از خونه و خونواده و در مواردی زار زدن در تنهایی های معمول روزانه! و خیلی اولین های تلخ و شیرین که تلخیاش هم میشه گفت شیرینه...


بر خلاف تصوری که از خودم داشتم! دست به قابلمه نزده و به آشپزی هیچ علاقه ای نداشتم خداروشکر تونستم با انواع اقسام غذاها جلوی همسر سرافراز بشم! هرچند گه گدار یاد آورش میشم آشپزی جزو وظایفم به حساب نمیاد!

پ.ن1: یکی از مشقات زندگیم این بود که یکی از امتحاناتم مصادف شد با روز عروسیم.تا 3صبح بیدار بودن هیچ! تاکسی دربست تا دانشگاه. یکساعت امتحان. دربست ارایشگاه. شبم وسط مجلس جهت رفع تکلیف قر بدی و در جواب اصرارای زیاد خاندان همسر جهت رقصیدن بگی خستم اگه برقصم بیشتر خسته میشمو و اخر شبو و اینا...(تا ولت کنن) و بعد از کلی مراسم و تشکیلات بشنوی که چند نفر از اطرافیان نزدیکت تصور می کردن علت این همه عجله واسه عروسی گرفتن ممکنه طفل معصومی چیزی باشه! و تو با خودت فکر بکنی ای دل غافل! اینهمه توضیح میدادی که اگه بخوایم مراسم رو عقب بندازیم میفته بعد از ماه رمضون! یه ماه واسه جفتمون خیلیه و این حرفا! اونا تو تصوراتشون چیزای دیگه میشنیدن! خلاصه که عروسی هستم، بودم!  که هیچی از حنابندون و این مراسم ها و عروسیش نفهمیده! البته چیز خاصی رو هم از دست ندادم!

پ ن2: فاصله گرفتنم از اینجا به خاطر خرید جهیزیه و فشارهای همه جانبه بود که خداروشکر همه چی به خوبی گذشت...

"سکوت هایم"...
ما را در سایت "سکوت هایم" دنبال می کنید

برچسب : 828 area code,82nd airborne,82,82 kg to lbs,82 queen,82 fahrenheit to celsius,826 valencia,829 area code,82 cm in inches,820 am, نویسنده : 7kibord28 بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 9:44