97

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

بعد از اون همه عق زدن و حال بدی و سنگینی و درد بخیه ها توی اون حالی ک هنوز هوشیاری کامل نداشتم گذاشتنت توی بغلم. در حد چند ثانیه. جوجه ی تخت کناریو بعد از 2ساعت اوردن پیشش ولی تورو نیاوردن.گیج و منگ بودم. نمیفهمیدم چی شده. اون جعبه ای ک پرستار داد به مامان کنجکاوم کرد. ازونجا فهمیدم یه خبری هست. پرسیدم نگفتند. قسم دادم و فهمیدم.
میدونی اون موقعی که بدون تو مرخصم کردن درد بخیه ها و دردای دیگه چیزی نبود واسم. منی که نمیخاستم بخاطر خودت بیای لجنزار این دنیارو ببینی چی شد که وقتی بدون تو اومدم خونه بغضم تبدیل به زار زدن شد.یک ماه توی بیمارستان بودن کم نیست. فقط منو خودت میدونیم چی بهمون گذشت. ازون دکمه بگیر تا گاواژی ک تا همین 4ماهگیت میشدی.ازون دختری که از سوراخ کردن گوشت ترس داشت تبدیل شدم به دختری که فیدینگ بینیت رو میزاشت. میدونی اوایل که میخاستن ساکشنت کنن از nicu بیرونم میکردن و من از صداش هم عذاب میکشیدم ولی بعدترها چی شد ک همونم یاد گرفتم. الانم شیشه خوردن واست سخته چون یاد گرفتی شیر مستقیم وارد معدت بشه ولی با همه ی اینا داری کم کم یاد میگیری مک زدن و قورت دادنو.
با دل و جون عاشقتم و میدونم این روزامون میگذره ولی برای منی که مادرم و الان احساس ضعف اعصاب دارم و حس میکنم دکتر و قرص لازمم سخته که بهم بگن به خودت برس. ضعف اعصابت بخاطر تغذیست. تغذیتو اکی کنی حالت خوب میشه. این حرفای حال بد کن هیچ وقت کمکی به اعصاب و روانی نمیکنه که یه سری اتفاقاتو پشت سر گذرونده. حتی حس حسادتم بهت هم اذیتم میکنه ولی میدونم مقصرش من نیستم چون با این شرایط روحی و جسمی توقع دیده شدن فکر نکنم خیلی زیاد باشه.

"سکوت هایم"...
ما را در سایت "سکوت هایم" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7kibord28 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 14:25